۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

...

تا اطلاع ثانوی بروز

نخواهد شد!

۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه

"بزنگاه" در بوته نقد


با یک بررسی گذرا به مجموعه سریال هایی که امسال در ماه مبارک رمضان تهیه شده به وضوح می توان به ضعف آنها نسبت به سال های گذشته پی برد.
مجموعه " بزنگاه" از مهم ترین سریال های چالش برانگیز و قابل نقدی است که بدون توجه به مولفه ها و استاندارد های طنز و در بر داشتن هدف وپیامی اخلاقی در اکثر موارد حتی به قلمرو هجو نیز نزدیک می شود.
در اولویت قرار دادن "بزنگاه" در صدر پخش سریال های تهیه شده در ماه مبارک رمضان و قرار دادن آن در اوج ساعات تماشای مردم این سوال مهم را در ذهن می آفریند که به راستی هدف و پیام این مجموعه چیست؟
"بزنگاه" با استفاده از ادبیات گفتمانی بسیار سطحی و در اکثر مواقع دور از ادب ، برجسته نشان دادن مولفه هایی چون حماقت ، لودگی و مهم تر از همه وضوح و شفافیت مسئله ی اعتیاد و "قبح شکنی" آن در جامعه بدون در بر داشتن هدف و پیامی اخلاقی در نگاه اول توجه مخاطب را به خود جلب می نماید.
سوال اساسی این است که با وجود همه ی این مسائل در اولویت قرار دادن پخش این سریال در اوج ساعات تماشای تلویزیونی مردم با چه هدف و پیامی صورت گرفته است؟

آیا مولفه های "طنز" در برنامه هایی که با "پسوند طنز" تهیه می شوند رعایت می شود؟

آیا در ساخت و تهیه ی سریال ها به خصوص در ماه مبارک رمضان باید دقت نظر بیش تری اعمال کرد؟
آیا همچنان که این مجموعه اکنون مورد نقد قرار گرفته ،قبل از پخش نیز باز بینی لازم در مورد آن اعمال شده؟
نکته ی مهم تر اینکه یکی از مسائلی که در آسیب شناسی این مجموعه های طنز باید یاد آور شد استفاده ی مداوم از بازیگرانی است که عمدتا با برچسب "بازیگر طنز" در جامعه شناخته شده اند افرادی چون حمید لولایی ،علی صادقی ،رضا عطاران.
مخاطب در نگاه اول با این پیش زمینه به تماشا می نشیند اما پس از گذشت قسمت های متوالی متوجه "ضعف محتوایی" این مجموعه می شود.
اگر چه مسئله ای چون اعتیاد در سریال هایی چون "روز حسرت" نیز به تصویر کشیده شده، اما ضعف تکنیکی و محتوایی "بزنگاه" موجب می شود تا در این مجموعه با "قبح شکنی" هرچه بیش تر اعتیاد در قالب اصطلاحات سخیفی چون"چیز کشیدن"مواجه باشیم.
و نکته ی آخر اینکه با وجود چنین برنامه هایی معمولا برنامه های جدی رسانه به حاشیه رانده می شود و برنامه های بی محتوا در صدر توجه مخاطب قرار می گیرد .با در نظر گیری همه این مسائل ضروری است اصحاب رسانه دقت نظر بیش تری را در این مورد اعمال کنند. چراکه خانواده ها در ماه مبارک رمضان بیش ترین اوقات با هم بودن خود را به تماشای این دست برنامه ها با همه ی اثرات مثبت ومنفی آنها می گذرانند و افراط هر چه بیش تر" به اصطلاح طنز"در مجموعه هایی چون "بزنگاه" به هجو بیش تر، بدون در بر داشتن هر گونه پیام اخلاقی می انجامد.


۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

...


۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

این سال هم که بگذرد...

این سال هم که بگذرد تازه می شوم "کارشناس مطالعات ارتباطی و فناوری اطلاعات"!حنجره ام باید کش بیاید تا اسمش را تلقظ کند!
امروز مدام فکر می کردم...به خودم!به دنیایم که نمی دانم "کارشناس مطالعات ارتباطی و فناوری اطلاعات" به چه دردش می خورد!
به روزهایی که نمیدانم این همه تحلیل "جامعه اطلاعاتی " دردهایش را چه کرد؟
به هابرماس،دانیل بل،مدرن ها،پست مدرن ها،کاستلز...پایان هزاره...
سردرد هایم مکرر شده است..و دلم که برای همه شان می سوزد...
یادم نمی رود!چند وقت پیش ها!سری زدم به جایی که در حوالی رشته من بود!البته فقط اسمش!سازمانی زیر نظر ریاست جمهوری!
جایتان خالی!حالا بماند کدام سازمان!!
اینقدر اطلاعات ریخته بود که با خودم عهد بستم دیگر پایم را آنجا نگذارم!
حس کردم یا تمام روزهایی که من سپری کرده ام اشتباه بوده یا تمام روزهایی که اینها...

و چند سکانس تلخ!
↓↓↓

ساعت 9شب به وقت تهران-سعادت آباد
سطل زباله ای در پیاده رو.کودکی که همیشه همین ساعت خم می شود در زباله ها و نمیدانم در زباله های بالاشهری ها دنبال چه می گردد؟

ساعت8:45 –انقلاب
زنی در پیاده رو ساعت مچی اش را باز کرده!التماس می کند.به خدا پول لازم دارم.بخرید...
و من لابه لای کتابفروشی ها نمی دانم دنبال چه می گردم!
این تمام به یادماندنی هایی است که من از تهران دارم،شهر اخلاق!!
وحالا مانده ام که کارشناس مطالعات ارتباطی و فناوری اطلاعات به چه دردش می تواند بخورد؟!
امسال هم که بگذرد...

۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

و غزلی تازه...


گم کرده در تقاطع تردید ها تو را...
کبریت های یخ زده در دست من ،هرا

س روزهای گمشده،ته مانده های شب
روشن نمی شود ته این روزها چرا؟

دیروز در جنون تو، من، زاده می شوم
امروز هی جنون خودم... هی مرا فرا...

عادت نمی کند تب من با یقین تو
دائم مرا کشانده تو، در ترس،اضطرا

ب روزهای طی شده در بی حضور تو
ایمان،خدا،دروغ،یقین...باز افترا

من-چارراه گنگ تو ...بن بست در کمین
تا کی سکوت می کند این روزها مرا

گم می شوی میان غزل هام لحظه ای...
گم می کند تقاطع تردید ها تورا...

۱۳۸۷ مرداد ۱۸, جمعه

غزلی با طعم سردرد!



هی در سکوت گنگ خیابان تلو تلو
ته مانده های تلخ کسی بر پیاده رو

برگرد!انتهای سکانس دوشنبه شب!
سردرد های مزمن و یک شیشه آبجو!

هی تیک تاک ثانیه ها آب می رود...
بغض هنوز سیندرلایم...بدو بدو...

وقتی میان دست تو تردید یخ زده
می ارزد این گناه به این حس تلخ نو

هی قرص های گیچ مسکن و آبجو
مرگ تمام ثانیه هایم جلو جلو...

تهران-سه شنبه صبح و فرقی نمی کند
ته مانده های تلخ کسی بر پیاده رو...

۱۳۸۷ مرداد ۱۱, جمعه

بعد از دوسال گلودرد،انگشت هایم با غزلی تلخ عطسه کرد!

انگشت های تلخ کسی بر تمام زن...
تردید در مکرر عریان پیرهن...

تقدیر سرد هر شب حوای مرتکب
آغوش های یخ زده،زن،درد،دائما...

من در عبور تند خیابان قدم قدم
ویترین تلخ پر شده از انحنای من

هی فکر می کنم به خودم،آخرم،به زن!
در قاه قاه نیمه شب و بغض خیس تن...

حوای تلخ مرتکبم!ناتمام من!
تکرار تلخ هرشب من را ورق بزن!

یک امتداد گمشده،یک لحظه یک نفس...
انگشت های تلخ کسی بر تمام زن...


بی سلام عزیزی!



بعد از دو سال باز به زندگی وبلاگی برگشتم!
همین!