۱۳۸۷ مرداد ۱۱, جمعه

بعد از دوسال گلودرد،انگشت هایم با غزلی تلخ عطسه کرد!

انگشت های تلخ کسی بر تمام زن...
تردید در مکرر عریان پیرهن...

تقدیر سرد هر شب حوای مرتکب
آغوش های یخ زده،زن،درد،دائما...

من در عبور تند خیابان قدم قدم
ویترین تلخ پر شده از انحنای من

هی فکر می کنم به خودم،آخرم،به زن!
در قاه قاه نیمه شب و بغض خیس تن...

حوای تلخ مرتکبم!ناتمام من!
تکرار تلخ هرشب من را ورق بزن!

یک امتداد گمشده،یک لحظه یک نفس...
انگشت های تلخ کسی بر تمام زن...


بی سلام عزیزی!



بعد از دو سال باز به زندگی وبلاگی برگشتم!
همین!